فوتبال، مرگ و زندگی

فوتبال بسیار شبیه زندگی است و انچنان جذاب که حتی فیلسوفانی مانند البر کامو نیز در باره اش قلم فرسایی نموده اند. فوتبال حکایت مرگ و زندگی است. همچون زندگی انسانی که خود با مرگ تعریف می شود. جذابیت زندگی تلاش برای مبارزه و اقدام برای فرار از مرگ یا دور کردن ان و یا در نهایت معنا بخشیدن به ان است. فوتبال نیز چنین است. رقابت برای اثبات بودن، اثبات برتر بودن، اثبات قدرتمند بودن و شایسته بودن. مفهومی که با مفهوم دیگری و غیر شکل میگیرد. فوتبال نیز با رقیب معنا پیدا میکند. رقیبی که بایستی انرا شکست داد تا احساس برتر بودن ، در کل ارزشمند بودن و عزت نفس را القا کند. آما ایا همواره می توان پیروز بود؟ ایا همواره معنای پیروزی یکسان است؟ ایا پیروزی به هر قیمتی معنا پیدا میکند؟ و به هر وسیله ای ممکن یا مجاز است؟( سوال قدیمی فلسفه و سیاست که ایاهدف وسیله را توجیه می کند؟). ایا شکست پایان زندگی است؟ ایا شکست در فوتبال پایان ماجراست؟ آیا پیروزی در فوتبال مانند زندگی ماندگار است؟ ارزش این شکست ها و پیروزی ها تا کجاست؟ ایا محدوده این شکست ها و پیروزی ها جز در زمان حال و برای بازیگران و تماشاگران ان است؟ واقعیت تلخ این جاست که همچون زندگی، پیروزی ها و شکست ها همگی زیر اسیاب زمان له شده و از بین میروند. مثل خود زندگی. انسان اسیر زمان است و زمان برای وی یعنی حال و حال یعنی تازمانی که هستم. و حس میکنم که همیشه بوده ام و خواهم بود .انسان خود را محور عالم می داند . تصور میکند که اگر نباشد فاجعه ای رخ خواهد داد. اما واقعیت چنین نیست. با مرگ انسان هیچ اتفاق مهمی در جهان رخ نمی دهد. جهان به کار خویش است . انگار که نبوده ای. در فوتبال نیز چنین است. مسابقه برای بازیگران و دلبستگان ان مهم و حیاتی و و معنادار است. اما برای کسی که فارغ از درگیری ذهنی و عاطفی با مسابقه است ، این همه تقلا، عرق ریختن، مبارزه، درگیری، تعصب و تلاش بیهوده و شاید هم مضحک به نظر آید. همچون خود زندگی.



صفحه بعدی

صفحه قبلی